گفتگو با تنها معلمي كه امام خميني(ره) به كلاس او رفت
 
امام خامنه ای مد ظله العالی
 
 

آنچه در ادامه می آید حرف های معلمی است که افتخار دارد امام خمینی(ره) را برای دقایقی در کلاس درس خود و در کنار دانش آموزانش زیارت کند.«زکریا انصاری» که اصالتاً اهل داراب فارس می باشد، در گفتگویی با ماهنامه بهاران از خاطرات آن روزش با امام امت گفته است:

  • ابتدا از خودتان بگوييد تا شما را بيشتر بشناسيم.

من زکریا انصاری متولد سال  1328 هستم. سال‌هاست در قم سكونت دارم. ولي زادگاهم داراب است. در تاريخ 26 مهرماه سال 1351 در زادگاهم به استخدام آموزش پروزش درآمدم. چون خانواده ام مذهبي بودند و تعدادي از بستگان ما در حوزه‌ي علميه‌ قم تحصيل مي كردند، تقاضا كردم از داراب به قم منتقل شوم. اين تقاضا مورد موافقت قرار گرفت و از سال 1353 به قم آمدم. از آن سال، تا سالي كه امام به مدرسه‌ي فيض تشريف آوردند، در همان جا تدريس مي كردم.

  • مدرسهء فيض در كدام منطقهء قم واقع شده است؟

آن زمان قم فقط يك آموزش پرورش داشت. بحث ادارهء كل و ادارهء مركزي مطرح نبود .مدرسهء فيضيه در يكي از مناطق محروم ومستضعف نشين شهر قرار داشت وبچه هاي پابرهنه در آنجا درس مي خواندند. وقتي ابلاغ خدمت در مدرسه فيض را به من دادند نمي دانستم كجا بايد بروم. چون از شهرستان آمده بودم، مناطق قم را درست نمي شناختم .آن زمان كسي هم راهنمايي نمي كرد. فقط ابلاغ را مي دادند و مي گفتند برو خودت را به آن مدرسه معرفي كن. من هم بعد از كلي پرس وجو،به خيابان چهارمردان پايين تر از چهارراه سجاديه رفتم. كنار قنادي كامران كوچه اي بود كه مدرسه‌ي فيض آنجا قرار داشت، مدرسه اي مخروبه كه الان بازسازي شده است.

  • چند سال در آن مدرسه كار كرديد ؟

از سال 1353آنجا تدريس كردم و در پايه هاي اول و پنجم درس دادم.در آن مدرسه دو شيفت كار ميكردم .اواخر سال 1358 مدير شدم و از مدرسه به جاي ديگري نرفتم.

  • تا امروز چه مدت تدريس كرديد و چند سال است كه كار اداري انجام مي دهيد؟

از سال 1351 كه استخدام شدم تا سال 1358،كه مدير مدرسه شدم،تدريس كردم .وقتي هم كه مدير مدرسه شدم، سه شيفت مدرسه را اداره مي كردم. با جهاد سازندگي در كار مدرسه سازي همكاري مي كردم .حدود دو سال هم راهنماي روستاها بودم. بعد هم مسئول آموزش ابتدايي شدم و امروز هم در سمت مسئول آموزش پرورش ابتدايي ناحيهء يك قم در خدمت شما هستم.

  • چند سال سابقه كار داريد؟

مهر ماه، سي سال من پر مي شود.

  • اجازه بدهيد دربارهء آن روز تاريخي صحبت كنيم وخودتان بفرماييد چطور شد حضرت امام به مدرسه و كلاس شما آمدند؟

روز اول مهر ماه سال 1358،وقتي از منزل به مدرسه آمدم،ديدم همكارانم درباره‌ي احتمال حضور امام در مدرسه ما صحبت مي كنند. شايع شده بود كه امام مي خواهند به مدرسه ما بيايند وبا بچه ها صحبت كنند. بعد پيگير قضيه شديم و فهميديم كه احتمالا امام تشريف مي آورند،چون مدرسه ما در يك منطقه محروم بود. بعدا متوجه شديم كه امام قبل ازآمدنشان سوال كرده بودند كه كدام يك از مدارس در منطقه محروم است و اين مدرسه را انتخاب كرده بودند.

به هر حال از مدير تا خدمتگذار، همه بسيج شدند و مدرسه را آماده كردند.مردم هم كه متوجه موضوع شده بودند،آنجا اجتماع كردند. مدرسه دوازده كلاسه بود ويك سالني داشت كه كلاس ها در آن قرار مي گرفت. تنها كلاس من داراي دو در بود و يك در به سالن و در ديگر به حياط مدرسه باز مي شد.همه ي ما سركلاس بوديم و من هر دو در كلاس را باز گذاشته بودم كه اگر احتمالا امام خواستند به كلاس بنده تشريف بياورند،مشكلي نباشد، همان طور كه سر كلاس ايستاده بودم ،يك دفعه ديدم حضرت امام مثل نوري كه  وارد كلاس شده باشد،پا به كلاس من گذاشتند.آن لحظه ها و حالات فراموش نشدني است.نمي دانم چگونه آن لحظه ها را براي شما توصيف كنم. وقتي امام وارد كلاس شدند،از من پرسيدن اينجا كلاس چندم است؟ خدمت ايشان عرض كردم كه اينجا كلاس اول است. بعد امام دربارهء وضعيت درسي بچه هاي آن مدرسه و منطقه پرسيدند.دوباره خدمت ايشان عرض كردم با اينكه اينجا يك منطقهء مستضعف نشين است،وضع درسي وتحصيلي بچه ها نسبتا خوب است.درست در همين لحظه ها بود كه همكاران، دانش آموزان ومردم يكباره وارد كلاس شدند. امام چند دقيقه كنار بچه ها بودند و بعد از در ديگر كلاس،كه به سالن مدرسه باز مي شد،بيرون رفتند و جلو سالن شروع به سخنراني كردند.

  • يادتان هست امام چه مدتي در كلاس شما بودند؟

فكر مي كنم بين 5 تا 10 دقيقه در كلاس ما حضور داشتند.

  • چه وقتي براي شما محرز شد كه امام به مدرسه شما تشريف مي آورند؟

ساعت از هشت صبح گذشته بود كه اين موضوع براي ما قطعي شد. زماني كه امام تشريف آوردند،همه ي معلمان و دانش آموزان سر كلاس بودند.

  • فكر مي كرديد حضرت امام وارد كلاس شما بشود؟

اميدوار بودم . به همين دليل هر دو در را باز گذاشتم.

  • به دانش آموزان خودتان گفته بوديد كه امام به آن مدرسه مي آيد ؟

بله،بچه ها هم با شور وشوق عجيبي منتظر آمدن امام بودند.

  • يادتان هست چندتا شاگرد داشتيد ؟

حدود 30 تا 35 تا شاگرد داشتم.

  • آيا والدين دانش آموزان هم آن روز آمده بودند ؟

بله،تقريبا همه ي اهالي محل آنجا بودند.جوان ها از ديوار بالا آمدند و سرانجام كار به جايي رسيد كه در مدرسه را باز گذاشتند.

  • عكسي را كه پشت جلد مجله رشد چاپ شده است،اولين بار كجا ديديد و از ديدن آن چه احساسي به شما دست داد؟

عكس هاي گوناگوني از صحنه هاي ورود امام به كلاس و مدرسه گرفته شد.بسياري از دوستان اين عكس ها را به من داده بودند. اما عكسي را كه شما به آن اشاره مي كنيد، اولين بار در كتاب فارسي پنجم ديدم. آن لحظه ها براي من فراموش نشدني است. من عطري از وجود امام استشمام كردم كه تا اين لحظه از عمرم چنان عطري استشمام نكرده ام.

  • پيش از آنكه امام وارد مدرسهء شما بشود،چه حرف و صحبتي ميان همكاران شما مطرح بود ؟

از همان لحظه اي كه اعلام شد امام به اين مدرسه تشريف مي آورند،همه همكاران يكپارچه شور و شوق بودند،هيچ حرف و صحبت خاصي نبود و همه منتظر ورود امام بودند،هيجان خاصي بر مدرسه حاكم بود. باورمان نمي شداز ميان اين همه مدرسه امام مدرسه ما را براي باز ديد انتخاب كرده باشند.

  • با توجه به اينكه ميدانستيد امام به مدرسه مي آيند،چرا سر كلاس ها رفتيد و در حياط اجتماع نكرديد ؟

اين نظر مدير مدرسه بود.احتمالا ايشان مي خواستند نشان بدهند كه مدرسه در حالت عادي است و بچه ها با نظم و ترتيب خاصي سر كلاس ها حضور دارند.

  • يادتان هست امام در آن فاصله زماني كوتاه ،كه به كلاس شما آمدند، چه صحبت هايي كردند ؟

در چند دقيقه اول فقط امام، بنده و بچه ها در كلاس بوديم. حتي محافظان هم نبودند. من مقابل امام ايستاده بودم. تنها چيزهايي كه يادم هست يكي اين بود كه اينجا كلاس چندم است و ديگر آنكه وضعيت درس و تحصيل بچه ها چطور است ؟

  • امام بعد از كلاس شما كجا رفتند ؟

فقط از كلاس ما باز ديد كردند. بعد هم به سالن مدرسه رفتند و آنجا صندلي آوردند و امام نشستند. دانش آموزان، معلمان و مردم داخل سالن اجتماع كردند و امام به سخنراني پرداختند.

 

  • از صحبت هاي امام چيزي يادتان هست؟

جزئيات سخنراني يادم نيست. ولي مي دانم خطاب ايشان به دانش آموزان بود.

  • اولين بار خودتان امام را چه زماني ديديد؟

زماني كه ميخواستند از فرانسه به فرودگاه مهرآباد بيايند،من و جمعي از دوستانم ساعت يازده شب به بهشت زهرا رفتيم.اولين بار امام را هنگام سخنراني كنار مزار شهيدان در بهشت زهرا ديدم.

  • چقدر با امام فاصله داشتيد؟

فاصله ام خيلي زياد بود. امام را به درستي نمي ديدم.

  • بعد از آن ايشان را چند بار ديديد؟

وقتي امام به قم تشريف آوردند،اغلب روزها در مدرسه فيضيه با مردم ملاقات داشتند. من سعي ميكردم هر روز به مدرسه فيضيه بروم و امام را  ببينم.غير از آن هم هر وقت امام ملاقات داشتند،به ديدن ايشان ميرفتم.

  • غير از زماني كه امام به كلاس شما آمدند،آيا هيچ وقت در ملاقات ها،از فاصله نزديك امام را مي ديديد؟

من اغلب در وسط جمعيت بودم ،هيچ وقت در فاصله نزديك نبودم.

  • لحظه اي كه در كلاس چشم شما به امام افتاد چه احساسي پيدا كرديد ؟

 اصلا باور نميكردم.بهترين لحظات زندگي من همان لحظه هايي بود كه در كنار امام بودم.

  • بعد از رفتن امام از مدرسه،همكاران و دانش آموزان چه صحبتي مي كردند.عكس العمل آن ها از حضور امام در مدرسه چه بود؟

دست اندر كاران مدرسه خوشحال بودند و افتخارشان اين بود كه امام به مدرسه آن ها آمده است. بيشتر صحبت ها بر اين محور بود كه امام به فكر مستضعفان و پابرهنه ها هستند.

برگرفته ازسایت مخفیگاه





درباره وبلاگ


امیدوارم که مطالب وبلاگ من برای شمامفیدباشد. باآرزوی موفقیت برای شما
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام خامنه ای (همه چیز) و آدرس amirkazemi1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 1971
بازدید کل : 176061
تعداد مطالب : 784
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1